مادر که باشی......
مادر که باشی باید پاهایی داشته باشی چون دو ستون محکم، گاهی دست در دست کودکت به آرامی راه بروی، آرام تر از یک مورچه و گاهی تند و استوار گام برداری تا کودکت را به سر منزل مقصود برسانی، مادر که باشی قلبت همیشه باید پر تپش باشد، گاهی باید همانند کودکت کوچک باشی و دنیا را از دریچه ی نگاه او بنگری و گاهی هم چنان بزرگ که یادت نرود مادری.
وقتی مادر میشی دنیا کوچیک میشه، اینقدر کوچیک که هیچ کس غیر از خودت این دنیا رو نمیبینه.
دنیات میشه ماشینهای اسباب بازی....
دنیات میشه رنگها،عروسکها،
با کودک شیر میخوری، با کودکت چهار دست و پا میری، با کودکت رشد میکنی، بزرگ میشی، اینقدر بزرگ که همه میفهمن مادری، یه دفعه ای کوه میشی، توانت میشه ١٠٠ برابر، دیگه مریض نمیشی، دیگه نمی نالی، حالا کوه شدی و اون میخواد ازت بره بالا! قدرتمند میشی، ولی بازم دنیات کوچیکه..... دنیات اندازه دل کودکته
خدا رو صد هزار بار شکر میکنم که من یک مادرم.